«دولتآباد» را میتوان متفاوتترین محله جنوب پایتخت نامید. محلهای با معماری و قومیتهای متفاوت که بعد از محلههای قدیمی اطراف حرم که وامدار تاریخ چند صدسالهاند، آن را نگین محلههای ری میگویند، اما بسیاری از اهالیاش نمیدانند
به گزارش همشهری آنلاین، در پس نام محلهای که در آن زندگی میکنند چه تاریخچه کهن و شنیدنی نهفته است. تاریخی که حلقه وصل این روزهای دولتآباد به بیش از ۲۵۰ سال قبل است. هسته اولیه دولتآباد قلعهای قدیمی در خیابان دهخداست. قلعهای که تنها آبادانی این محله در سالهای دور بود و باید همه آنچه قدیمیها از آن قلعه به یاد داشتند از گنجینه خاطراتشان بیرون میکشیدیم. به همین دلیل بود که تصمیم گرفتیم سراغ قدیمیترینهای محله برویم.
آنها که گردپیری در کوچهپسکوچههای همین محله بر چهرهشان نشسته است. در این گشتوگذار با «محمد زهری» و «رمضان فرخرو» همراه شدیم. مردی که آوازه تعزیه خوانیاش در همه کشور پیچیده است. حالا این ۲نفر با زبانی دلنشین از خاطرات شنیدنیشان میگویند و ما را سوار بر ماشین زمان میکنند و به مهمانی باشکوه و تاریخی قلعه دولتآباد میبرند.
خسرو فرخرو و محمد زهری
رمضان فرخرو در خانهای در همین قلعه به دنیا آمد. میگوید اجدادش هم در این قلعه چشم به دنیا باز کردهاند. پیرمرد ۷۳ ساله دولتآبادی را همه با عنوان «خسرو شمر» میشناسند. چون شمرخوانی او در روز عاشورا زبانزد خاص و عام است. پیرمرد، زبان شیرین و دلنشینی دارد. خانهاش همان حسینیه معروف دولتآباد است که سالها قبل آن را ساخته و وقف اهلبیت (ع) کرده است. از حق نگذریم که این پیرمرد خوش سیما بخش جدانشدنی از تاریخ شفاهی دولتآباد است و باقی خواهد ماند. فرخ رو تاریخچه قلعه دولتآباد را سینه به سینه از پدر و پدربزرگش حفظ کرده و برای دوستداران تاریخ روایت میکند. از زندگی پرفراز و نشیب مردم درقلعه میگوید. از سادگی و صمیمیتی که در اوج سختیها ذرهای از آن کاسته نشد میگوید. سالها میگذرد و حالا از آن برج و باروهای ۶ متری و عظمت قلعه دولتآباد هیچ نشانهای باقی نمانده است. بعد از ۲۵۰ سال، شهرنشینی طوری زیر پای تاریخ را خالی کرده که انگار نه انگار روزگاری در دولتآباد فعلی قلعهای وجود داشته است. حالا از آن روزگار، کوچههای تنگ و باریک و صعبالعبور قلعه دولتآباد باقی مانده و کوهی از مشکلات ریز و درشت برای اهالی این کوچهها که میان قریهنشینی آن روزها و شهرنشینی این روزها معلق ماندهاند.
«آغا محمد خان»، پسر «محمدحسن خان» تا سال ۱۱۹۳ هجری قمری در شیراز زیر نظر کریمخان زند زندگی میکرد و گروگان بود. آغا محمد خان بعد از اینکه از مرگ شهریار زند با خبر شد به مازندران رفت، افراد ایل خود را جمعآوری کرد، به مخالفت با زندیه پرداخت و پس از غلبه بر جعفر خان زند، برادر کریمخان و تأسیس دودمان قاجاریه تهران را به پایتختی برگزید. آغامحمد خان برای سر و سامان دادن به اوضاع دستور دارد همه ایلهای بختیاری و شیرازی را برای جلوگیری از آشوب و حفظ سلطنتش کنترل کنند و همان زمان بود که به شاهزادههای قاجاری دستور داد طایفه بختیاریها را در محدودهای در جنوب پایتخت محصور کنند. قلعه دولتآباد به دستور شاهزادههای قاجاری ساخته شد. نام آن را قلعه شاهالسلطنه یا دولتیان گذاشتند. زمینهای داخل قلعه را به این ۲طایفه دادند تا برای خود خانه بسازند. روبهروی قلعه، زمینهای سرسبز را هم برای کشاورزی به آنها سپردند و وسط همه این زمینهای سرسبز و درختان سر به فلک کشیده، شاهالسلطنه عمارتی برای تفرجگاه شاهزادههای قاجاری بنا کرد. اینطور بود که پای قاجاریها به قلعه دولتآباد و زمینهای سرسبز اطرافش که حالا نامش شهرک وحدت است باز شد و زندگی ۲طایفه بختیاری و شیرازی در این قلعه ورق خورد.
روزی نبود که «خاله حسنی» با چادر گل شیپوریاش گشتی در قلعه دولتآباد نزند و گره از کار اهالی نیازمند قلعه باز نکند. به گواه قدیمیهای دولتآباد؛ خاله حسنی بخشی از تاریخ شفاهی محله دولتآباد است و با آنکه سالها از فوتش میگذرد، اما هنوز هم نام نیکش ورد زبان اهالی است. اگر امروز نام تعزیه و هنر شبیهخوانی بر تارک محله دولتآباد میدرخشد و کاروان تعزیه دولتآباد در روزهای عزاداری اهلبیت (ع) پای صدها نفر از اهالی ری را به این محله باز میکند، همه، این موهبت را مدیون نیت خیر خاله حسنی میدانند. اینها را «خسرو فرخرو» از قدیمیترین اهالی قلعه دولتآباد میگوید: «اگر صد سال دیگر هم بگذرد حافظه تاریخی اهالی قلعه دولتآباد خاله حسنی را فراموش نمیکند. از زبان پدرم شنیدهام که ۷۹ سال قبل، خاله حسنی، نخستین مداح دولتآباد یعنی پدرم حاج ماشا الله را وادار به روضهخوانی میکند و او بوده که برای نخستین بار در دولتآباد پایه و بنیان هنر شبیهخوانی را میگذارد. اما این همه آن چیزی نیست که نام خاله حسنی را جزئی از تاریخ شفاهی محله دولتآباد میکند؛ خاله حسنی گردانندهای در گوشه بود، اما نعمتی برای اهلآبادی قلعه به حساب میآمد و هیچ گره کوری نبود که با دستان باکفایتش آن را برای اهالی قلعه باز نکند. هر کجا مریض بدحال یا دختری لنگ جهیزیه یا ماندهای در راه بود چادرش را به کمر میبست و برای رفع گرفتاری، خود را میرساند.»
در و دیوار کوچههای باقی مانده از قلعه دولتآباد ما را به سالها دور میبرد. از هر پیچ کوچه باریک که رد میشوی و چشمت به جمال کوچه تو در توی دیگری میخورد نمیدانی این همه تناقض را چطور باید تفسیر کنی. هنوز دیوارهای گاهگلی با ارتفاع بلند در این کوچهها وجود دارد. محمد زهری نگاهی به آنها میاندازد و خاطرات جالبی از سالهای قبل قلعه دولتآباد برایمان میگوید: «برف که میآمد در این کوچهها دیگر نمیتوانستی قدم از قدم برداری. یادش بخیر. مردم قلعه وضع و روز خوبی نداشتند و نمیتوانستند برای گرم کردن خانههایشان زغال بخرند و دست به دامان فضولات دامی میشدند. زنها جلو در خانههایشان مینشستند و وقتی چوپانها گلههای گوسفند را به طویله میبردند و در طول مسیر از کوچههای قلعه عبور میکردند فضولات آنها را از روی زمین جمع کرده و روی دیوار کاهگلی خانهشان میچسباندند.
همسایهها میدانستند نباید به دیوارهای یکدیگر دست درازی کنند. فضولات خشک میشد. در فصل سرما آنها را میکندند و برای گرم کردن کرسی خانههایشان استفاده میکردند.» جشنهای عروسی در قلعه دولتآباد هم از خاطراتی است که با گذشت سالها هنوز از خاطره قدیمیها پاک نشده است. جشنهایی که در خانه بزرگان برگزار میشد و همه اهل قلعه را برای چند روز دور هم جمع میکرد. در اوج سرما و برف و کولاک هم برای برگزاری رسوم عروسی، وقتی کوچهها پر از برف بود سینیهای خنچه عقد را از بالای پشتبامها به خانه عروس میبردند. شب عروسی در قلعه را باز میکردند و تا نیمههای شب آن را نمیبستند.»
امروز این تصاویر قدیمی به جا مانده از قلعه دولتآباد است که به داد تاریخ این محله رسیده است و با دیدن آنها نسل جوان ساکن قلعه دولتآباد باور میکند چه بر روزگار محلهشان گذشته است. چرا قلعه تاریخی از گزند حوادث روزگار در امان نماند و نتوانست برای نسل امروز به یادگار باقی بماند؟ رمضان فرخرو یا همان خسرو شمر معروف شهرری دلیل این نماندن را اینطور توضیح میدهد: «تخریب قلعه به مرور زمان اتفاق افتاد. شبها در قلعه را میبستیم و اجازه نمیدادیم غریبهها وارد آن شوند. به گوش خیلیها رسیده بود که در این قلعه گنجهای گرانبهایی از شاهزادههای قاجاری وجود دارد. همین خبرهای درگوشی کافی بود تا بعضی افراد به بهانه پیدا کردن گنج، شبانه و پنهانی دیوارهای قلعه را سوراخ کنند و وارد قلعه شوند. این تخریبها همینطور ادامه پیدا کرد؛ طوری که سال ۱۳۶۰ دیگر هیچ رد و نشانی از آن قلعه باشکوه باقی نماند. همه این اتفاقات در حالی رخ داد که در قلعه دولتآباد هیچ گنجی وجود نداشت. آخر رعیت کشاورز را چه به پنهان کردن گنج!»
حالا اهالی قدیم قلعه و ساکنان امروز محله دولتآباد هر وقت دلشان بگیرد و درطلب گوشه دنجی برای آرامش باشند به آستان مقدس امامزاده سید اسماعیل (ع) و سید ابراهیم (ع) از نوادگان امام موسی بن جعفر (ع) پناه میبرند. امامزاده ۲ در دارد که یکی از آنها از داخل قلعه و در دوم بیرون از قلعه قرار دارد. در این امامزاده از مقبره، بارگاه، معماری ویژه و کاشیکاریهای ۷ رنگ خبری نیست. اما آرامش سهم اهالی از حضور در فضای کوچک امامزاده سید اسماعیل (ع) و سید ابراهیم (ع) میشود. از در فلزی کوچک وارد میشویم و بعد از بالا رفتن از پلهها، چشممان به اتاقک کوچکی میخورد که ضریح درست در وسط آن قرار گرفته است. در روزهای عید و ولادت اهلبیت (ع)، در فضای امامزاده جشن و سرور، برگزار و یاد روزگار اوج قلعه در سالها قبل برای خیلیها زنده میشود.»
محله دولتآباد از شمال به شهرک امام خمینی (ره)، از جنوب به چشمهعلی، از غرب به خیابان فدائیان اسلام و از شرق به کوه صفائیه محدود میشود. امروز بخش قابل توجهی از جمعیت محله دولتآباد را علاوه بر طایفههای قدیمی، ایرانیتباران عراقی (معاودین) تشکیل میدهند. معاودین مردمی هستند که در زمان حکومت صدام حسین به جرم ایرانیتبار بودن و تمدیدنشدن اقامتشان از کشور عراق به ایران بازگشتند و در شهرک دولتآباد ساکن شدند. شهرک دولتآباد سال ۱۳۴۹ توسط شرکت خصوصی ساخته شد و از آغاز ساخت، مجهز به سیستم فاضلاب شهری شد. این محله به نام طلافروشان و محله عربها نیز شهره شده است. چون بیشتر صاحبان طلافروشیها عربهای محله هستند و وضع مالی خوبی دارند. این روزها قیمت آپارتمانها در محله دولتآباد سر به فلک کشیده و روز به روز به تعداد ساختمانهای عمودیاش اضافه میشود.
اما در این میان زندگی اهالی قلعه چنگی به دل نمیزند. سالهاست مسئولان قول دادهاند چارهای برای باز شدن کوچههای باریک قلعه دولتآباد بیندیشند، اما هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده و انگار قرار نیست مشکل اهالی این قلعه به این زودیها حل شود. اهالی میگویند که نیمی از زمینهای قلعه به نام فردی به نام «عزتالله خان» است و نیمی از زمینها هم به اداره اوقاف تعلق دارد. به همین دلیل اجازه ساختوساز در این محدوده وجود ندارد و این موضوع، کار را برای اهالی سختتر کرده است. امروزه توسعه بیرویه محله بدون توجه به نیازها و سرانههای شهری به یکی از دغدغههای اهالی قلعه دولتآباد تبدیل شده است. اهالی براین باورند که در توسعه محلهشان به سرانههای آموزشی و تفریحی توجه نمیشود.
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
*منتشر شده در همشهری محله منطقه ۲۰ در تاریخ ۱۳۹۵/۱۰/۲۰